زهرا ای بانوی دوعالم مادر سیلی خورده دختر غم دیده ازفراق پدرهجده ساله ای کمرت خمیده شد ازبارظلم ای مادر ای گمشده دلبند کجایی کجایی که نه مزاری داری وگنبد وبارگاهی فدایت شوم که بی نام و نشانی ای کسی که چادرت بوی مهدی میداد بوی غریبی بوی ظلم دنیا جانم فدایت شرمنده چادرخاکی ات شده ایم امروز...
چرا که دیگر حرمت آن چادر انگونه که باید نیست چادری که توان را در کوچه های مدینه به سر داشتی چادری که پشت در از سرت نیافتاد اه ای پهلو شکسته ای غریب مدینه تو را به مهدی ما را دعا کن ای مصیبت دیده فاطمه ای مادر غم دیده ازجهان تو میدانی که داغت با مهدی چه میکندا شرمنده اون چادرت هستیم شرمنده فرزندت مهدی دعایمان کن تو را به مهدی واقعا نمیدانم چه فکری میکنند اونایی که چادرت را کنار گذاشته اند چادری که عیب ها را می پوشاند چادری که حرمت داره کاش فقط برای لحظه ای به خودمی امدند و میفهمیدن که یه خانم حرمت داره میفهمیدن که فاطمه بخاطرش تو کوچه های مدینه سیلی خورده و جوانان زیادی رفتند تا حرمت اون نگه داشته بشه یکی نیست بگه خانمی که داری با مانتو کوتاه و قیافه انچنانی میای بیرون و راست راست داری تو خیابون راه میری این ازادی تو بخاطر خون همون جوانانی هست که رفتند تا تو در آسایش باشی یکی نیست بگه اهای خانم این چادر حرمت داره مادرمون زهرا بخاطرش سیلی خورد ولی گوکسی که بشنوه این حرفا روکو گوشی که بدهکارباشه به این چیزا من شرمنده ات هستم ای مادر ای زهرا (س) اینجا هیچکس صدای ما رو نمبشنوه اینجا روزبه روز مانتوها کوتاه ترو روسری ها عقب تر میره حکایت تلخی داره این چادروادما واقعا که اگه چادر میتونست حرف بزنه حتما حرفای زیادی داشت واسه گفتن من که نمیدانم چه بگویم قلمم گوشه ی دفتر تاب نوشتن غریبی چادر زهرا رونداره توخودت بگو ای چادر... ای حرمت زهرای مرضیه.....